در تاریخ پرافتخار انقلاب اسلامی، داستان شهادت نوجوانانی که در سنین کم، به چنان بلوغ فکری و معنوی رسیدند که زندان و شکنجه نیز نتوانست خللی در ارادهشان وارد کند، الهامبخش است. شهید جواد نباتیمقدم، نوجوان خیاط ۱۷ سالهای بود که مبارزه را از مغازه خواربارفروشی پدر در اردبیل آموخت و در مشهد به یک مبارز فعال تبدیل شد. او که به جرم فعالیتهای انقلابی در زندان وکیلآباد محبوس بود، سرانجام در فاجعه آتشسوزی این زندان در تاریخ ۵ دیماه ۱۳۵۷، مظلومانه به شهادت رسید.
این مقاله، بر اساس خاطرات پدر، خواهر، برادر و همرزم شهید در زندان، به بازخوانی زندگی، مبارزات، دستگیری و شهادت غریبانه این قهرمان نوجوان میپردازد.
زندگینامه؛ از اردبیل تا مشهد، در خانوادهای مبارز
شهید جواد نباتیمقدم در ۴ مرداد ۱۳۴۰ در شهر اردبیل و در خانوادهای مذهبی به دنیا آمد. پدرش، آقای شکور نباتیمقدم، خواربارفروش بود و به دلیل ارتباط با روحانیون و فروش مجله “مکتب اسلام”، همواره تحت آزار و اذیت ساواک قرار داشت. سرانجام در شهریور ۱۳۵۳، خانواده خانه و مغازه خود را فروخته و به مشهد مقدس مهاجرت کردند و در یکی از محلههای قدیمی اطراف حرم ساکن شدند.
جواد که در چنین فضایی رشد کرده بود، ایمانی قوی داشت. او برای آنکه باری بر دوش پدر نباشد، تحصیل را در مقطع راهنمایی رها کرد و به شغل خیاطی (پیراهندوزی) مشغول شد. پدرش میگوید:
«جواد نه تنها برای ما، که برای همه بچههای محل مثل یک تکیهگاه بود. دل بچههای بیسرپرست را به دست میآورد و آنها را به مسجد میبرد».

مبارزات، دستگیری و روزهای زندان
با اوجگیری انقلاب، جواد آرام و قرار نداشت و در تمام راهپیماییها حضوری فعال داشت. برادرش میگوید: «نمیتوانست در کارگاه بایستد. یک پیراهن برش میزد و به تظاهرات میرفت».
دستگیری با چکمه سربازی
در آن ایام، جوانان انقلابی برای ایجاد رعب در دل نیروهای رژیم و تشویق سربازان به فرار، با تراشیدن سر و پوشیدن چکمه، خود را شبیه سربازان فراری میکردند. جواد نیز همین کار را کرد. روز ۴ آبان ۱۳۵۷، در حالی که روزه بود، به دلیل پوشیدن چکمه سربازی دستگیر و پس از محاکمه در دادگاه نظامی، به زندان وکیلآباد منتقل شد.

“شبها بیدار و روزها روزه بود”
جواد در نامههای خود از زندان، همواره به خانواده روحیه میداد و مینوشت: «غصه نخورید، خداوند ارحم الراحمین است». اوج معنویت او در زندان را یکی از همرزمانش، روحانی مبارز سید صادق مصباح، اینگونه روایت میکند:
حاضرین، اگر این را نگویم پیش خداوند مسئولم. جواد عزیز با این جوانی که در زندان بود، اکثر روزها روزه و شبها بیدار و مشغول نماز شب بود. صحبتهای دلنشینش جگرم را کباب میکند. به نظرم این روحیه و معنویت جوانان انقلاب، خدادادی است.
شهادت در فاجعه آتشسوزی زندان وکیلآباد
در تاریخ ۵ دیماه ۱۳۵۷، زندانیان سیاسی زندان وکیلآباد در اعتراض به شرایط موجود، دست به اعتصاب و تظاهرات زدند. مأموران رژیم برای سرکوب این اعتراض، به داخل زندان گاز اشکآور پرتاب کرده و فاجعهای هولناک را رقم زدند. در این میان، آتشسوزی مشکوکی در زندان رخ داد.
در حالی که درهای الکتریکی زندان قفل شده بود، دود ناشی از آتش و گاز اشکآور، راه نفس زندانیان را بست. در این حادثه خونین، شهید جواد نباتیمقدم به همراه زندانی دیگری به نام حسینزاده، بر اثر خفگی ناشی از دود، مظلومانه به شهادت رسید.

خاطرات و میراث شهید
روایت خواهر: “هم خواهرت هستم، هم برادرت”
خواهر شهید، خانم زکیه نباتیمقدم، از مهربانی برادرش میگوید: «وقتی خواهر کوچکترمان بعد از پانزده سال به دنیا آمد، رفتم به برادرم خبر دادم. به سینهاش زد و گفت: من خواهرت هستم! او تازه به دنیا آمده، تا بیاید خواهرت شود خیلی کار دارد. من خودم هم خواهرت هستم، هم برادرت».
یادمانها
پس از پیروزی انقلاب، نام یکی از کوچههای قدیمی مشهد به نام “شهید نباتیمقدم” مزین شد. همچنین کتابی با عنوان “موافق خوان کوچک” درباره زندگی و مبارزات او منتشر شده است. مادر بزرگوارش نیز طبق وصیت خود، پس از وفات در کنار مزار فرزند شهیدش در بهشت رضا (ع) آرام گرفت.

