در تاریخ پرافتخار انقلاب اسلامی، داستان زندگی شهید محمدجمال فریدزاده، نمونهای برجسته از روح بلند، کرامت و انقلابیگری است. او که فرزند عالمی بزرگ، فوتبالیستی بااستعداد و جوانی خیر بود، در حماسه ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ مشهد و در جریان استقبال از آیتالله قمی، با گلوله مستقیم دژخیمان پهلوی به شهادت رسید. اما آنچه نام او را جاودانهتر کرد، اقدام شگفتانگیز پدرش، حجتالاسلام شیخ احمد فریدزاده بود که پس از شناسایی قاتل فرزندش، از قصاص او گذشت و تنها یک پیام برایش فرستاد: «برود توبه کند».
این مقاله، بر اساس خاطرات مادر، دوستان، نامه بهجایمانده از شهید و اسناد ساواک، به بازخوانی زندگی کوتاه اما پربرکت، مبارزات و اوج کرامت انسانی خانواده این شهید ۱۷ ساله میپردازد.
زندگینامه؛ جوانی ورزشکار با قلبی بزرگ
شهید محمدجمال فریدزاده در ۶ بهمن ۱۳۴۰ در مشهد و در خانوادهای عالم و متدین به دنیا آمد. پدرش، حجتالاسلام شیخ احمد فریدزاده، از استادان سرشناس حوزه علمیه مشهد و مادرش، بیبی بتول تقوی یزدی بود. محمدجمال زیر نظر چنین پدری رشد کرد و به جوانی جستجوگر، گشادهرو و با مناعت طبع تبدیل شد.
از فوتبال تا حمایت پنهانی از نیازمندان
او علاقه و استعداد فراوانی در فوتبال داشت و در سال ۱۳۵۵ به عضویت باشگاه “دهداری” درآمد. این باشگاه فضایی متفاوت داشت و اعضای آن علاوه بر ورزش، در جلسات مذهبی نیز شرکت میکردند که همین امر باعث شد تیم تحت نظر و مراقبت ساواک قرار بگیرد. با اینکه خانوادهاش نیاز مالی نداشتند، او در تعطیلات کار میکرد. سالها بعد مشخص شد که محمدجمال با درآمد خود، به صورت پنهانی سرپرستی و حمایت مالی از چند خانواده بیسرپرست را بر عهده داشته است.
شهید محمدجمال فریدزاده
روایت مبارزات و شهادت در ۱۷ شهریور خونین
محمدجمال در کنار ورزش و تحصیل، یک مبارز انقلابی فعال بود. او شبها به همراه دوستانش با موتورسیکلت، اعلامیههای امام خمینی (ره) را در سطح شهر پخش میکرد. نقطه اوج مبارزات او در روز بازگشت آیتالله قمی به مشهد رقم خورد.
روز جمعه، ۱۷ شهریور ۱۳۵۷، هزاران نفر از مردم انقلابی برای استقبال از این مرجع تقلید، راهی بولوار فرودگاه شدند. محمدجمال که در آن زمان دانشآموز سال چهارم دبیرستان بود، به همراه دوستش در این اجتماع عظیم حضور یافت. او از دیدن این جمعیت یکپارچه که شعار “مرگ بر شاه” سر میدادند، به وجد آمده بود. در حالی که با شور و شوق جوانی همراه با مردم فریاد میزد، مزدوران ساواک برای به خاک و خون کشیدن مراسم، به سمت مردم تیراندازی کردند.
ناگهان صدای شلیک گلولهای سکوت را شکست و نگاهها به سمت محمدجمال گره خورد که بر زمین افتاده بود. تیر دقیقاً به پیشانی و میان دو ابروی او اصابت کرده بود و او در همان لحظه به شهادت رسید.
شهید محمدجمال فریدزاده
نامهای از شهید؛ “بسیار سفر باید تا پخته شود خامی”
از شهید نامهای خطاب به برادر سربازش به یادگار مانده که نشان از روح بلند و اندیشه عمیق او دارد. او در بخشی از این نامه مینویسد:
جواد جان، وقتی مادرم شما را یاد میکند و غصه میخورد که به شما سخت میگذرد، من در جواب میگویم خیر اینطور نیست. درست است که از نظر بدنی خسته میشوید ولی از نظر روحی، تجربههای زیادی کسب میشود که به دنیاها ارزش دارد. خواهی نخواهی این دو سال تمام میشود… همانطور که خودتان اشاره کرده بودید “بسیار سفر باید کرد تا پخته شود خامی”، کاملاً حرف بجایی است… من عقیده دارم که همیشه نمیشود خوابید و کتاب خواند، باید رفت و عملاً اوضاع و احوال را مشاهده کرد.
اوج کرامت؛ “برود توبه کند”
شهادت محمدجمال، مراسم عزاداری او را به کانون جوشش انقلاب تبدیل کرد. ساواک که طبق اسناد، از برگزاری مراسم چهلم او هراس داشت، با تانک ابتدا و انتهای کوچه منزل پدر شهید را مسدود کرد. در همان مجلس، پدر شهید در سخنانی تکاندهنده گفت: «در شب قدر با سوز دل از خدا خواستم کشته شدن در راهش را نصیبم کند، اما نمیدانستم دعای پسر جوانم مستجاب میشود و من باید مجلس عزای پسرم را برپا کنم».
اوج کرامت این خانواده زمانی آشکار شد که پس از پیروزی انقلاب، قاتل ساواکی محمدجمال شناسایی شد. حجتالاسلام فریدزاده، پدر شهید، بدون آنکه حتی با قاتل روبرو شود، از حق قصاص گذشت و تنها این پیام را برای او فرستاد: