در تاریخ شکوهمند انقلاب اسلامی، داستان زندگی مردانی که با منش پهلوانی و قلبی سرشار از نوعدوستی، چراغ راه دیگران شدند، همواره الهامبخش است. شهید رسول همایونفر، عکاس ۴۴ ساله و پدری مهربان از دیار قوچان، یکی از همین قهرمانان است. او که هنر عکاسی را در مشهد ترویج داد و دوربینش را وقف ثبت حماسههای انقلاب کرد، شبها به صورت ناشناس، با خودروی شخصی خود بیماران و نیازمندان را از مقابل بیمارستان به مقصد میرساند. او سرانجام در حماسه خونین ۱۰ دیماه ۱۳۵۷، در مقابل دیدگان همسرش، به شهادت رسید.
این مقاله، بر اساس خاطرات همسر، دختر و برادر این شهید والامقام، به بازخوانی زندگی، مبارزات، فعالیتهای خیرخواهانه پنهانی و شهادت مظلومانه او میپردازد.
زندگینامه؛ از قهوهخانه پدر تا استادی در هنر عکاسی
شهید رسول همایونفر در ۱۲ اسفند ۱۳۱۳ در قوچان و در خانوادهای مذهبی به دنیا آمد. به دلیل فقر، مجبور شد تحصیل را در مدارس شبانه تا کلاس سوم ابتدایی ادامه دهد و سپس در قهوهخانه پدر مشغول به کار شد. اما این شغل با روحیهاش سازگار نبود و به پیشنهاد برادر بزرگتر، خانواده مغازه را به یک عکاسی در نزدیکی حرم مطهر رضوی تبدیل کردند. رسول به سرعت در این هنر پیشرفت کرد و به یکی از معدود اساتید چاپ عکس سیاهوسفید در مشهد بدل شد.
او در سال ۱۳۳۳ ازدواج کرد که ثمره این ازدواج شش فرزند (دو پسر و چهار دختر) بود. شهید همایونفر، پدری بسیار مهربان بود و به گفته دخترش، هر روز صبح، حتی اگر فرزندانش خواب بودند، همه آنها را میبوسید و سپس به محل کار میرفت.

روایت برادر شهید؛ پوریای ولی در لباس عکاس
برادر شهید، او را فردی با منش پوریای ولی توصیف میکند که همواره یاور ضعفا بود. یکی از شگفتانگیزترین ابعاد زندگی شهید، فعالیتهای خیرخواهانه پنهانی او بود که خانوادهاش نیز از آن بیخبر بودند.
مادرم از بازگشتهای دیرهنگام او در شب نگران شده بود و گمان میکرد همسر دیگری اختیار کرده است. یک شب مادرم مرا به تعقیب او فرستاد. دیدم برادرم جلوی بیمارستان امام رضا (ع) ایستاده. او شبها آنجا میایستاد و به بیمارانی که از بیمارستان خارج میشدند نگاه میکرد. هر کس که لباسهای مندرستری داشت و احساس میکرد مستضعف است را سوار ماشینش میکرد، اگر دارویی لازم داشت برایش میخرید و رایگان به مقصد میرساند و دوباره به بیمارستان برمیگشت. به وضوح دیدم که افراد مرفه نیز برای سوار شدن دست بلند میکردند، اما برادرم آنها را سوار نمیکرد.
مبارزات انقلابی؛ ثبت تصاویر انقلاب
با اوجگیری نهضت اسلامی، شهید همایونفر از هنر خود به عنوان سلاحی برای مبارزه استفاده کرد. او با دوربین خود از صحنههای پرشور تظاهرات مردم عکس و فیلم تهیه میکرد. علاوه بر این، عکسهای امام خمینی (ره) و اعلامیههای ایشان را در مغازهاش تکثیر کرده و در بین مردم پخش مینمود. دخترش میگوید:
«یکی از کارهای روزمره پدرم این بود که عکسهای شهدا را چاپ میکرد و به مردم میداد تا در راهپیماییها در دست بگیرند».

شهادت در یکشنبه خونین؛ وداع با فرزند و پرواز در مقابل چشمان همسر
صبح روز یکشنبه، ۱۰ دیماه ۱۳۵۷، شهید رسول همایونفر پسرش را که سرباز بود، برای بازگشت به محل خدمت تا دیدگاه لشکر بدرقه کرد. هنگام خداحافظی، پسرش را بوسید و گفت: «مرا حلال کنید و مواظب خودتان باشید، زیرا من احتمالاً در این راهی که انتخاب کردهام کشته شوم و دیگر ماندنی نیستم». دو ساعت بعد، این پیشبینی به حقیقت پیوست.
او برای بازگرداندن پسر دیگرش که معلولیت داشت از نانوایی به خانه، در میانه تظاهرات عظیم آن روز در خیابان بهار قرار گرفت. همسرش نیز در میان جمعیت حضور داشت. ناگهان نیروهای ستمشاهی از پادگان لشکر، مردم را به رگبار بستند. رسول همایونفر از پشت سر هدف گلوله قرار گرفت و درست در کنار همسرش بر زمین افتاد و به شهادت رسید.
پیکر پاک او را به بیمارستان هفده شهریور منتقل کردند و از طریق آرم مغازه عکاسی که بر روی لباسش بود، او را شناسایی کرده و به خانوادهاش اطلاع دادند.

