در میان قهرمانان انقلاب اسلامی، داستان زندگی مردان بیسوادی که با قلبی آگاه و ایمانی راسخ، به درکی عمیق از نهضت امام خمینی (ره) رسیدند، جایگاهی ویژه دارد. شهید قربان کلاهدراز تیموری، دامدار و چوپان ۴۱ سالهای از روستاهای اطراف مشهد، یکی از همین چهرههای جاودان است. او که سواد خواندن و نوشتن نداشت اما الگوی اخلاق و تدین در میان اطرافیانش بود، در شب قبل از شهادت، آگاهانه با خانواده وداع کرد و سرانجام در حماسه خونین ۱۰ دیماه ۱۳۵۷ در چهارراه شهدای مشهد، به آرزوی دیرینهاش، شهادت، دست یافت.
این مقاله، بر اساس خاطرات همسر فداکار این شهید والامقام، به بازخوانی زندگی، مبارزات شجاعانه و شهادت عارفانه او میپردازد.
زندگینامه؛ از چوپانی در روستا تا الگوی اخلاق
شهید قربان کلاهدراز تیموری در سال ۱۳۱۶ در روستای زکریا از توابع مشهد، در خانوادهای مذهبی به دنیا آمد. به دلیل نبود مدرسه در روستا و فقر، از نعمت خواندن و نوشتن محروم ماند و از همان ابتدا به شغل شریف و با برکت دامداری و چوپانی، که شغل اکثر پیامبران بود، روی آورد. با وجود آنکه زیردست نامادری بزرگ شده بود، به گواهی همه اطرافیان، جوانی بسیار مؤدب، خوشاخلاق، مهربان و فروتن بود.
او از همان کودکی به فرائض دینی خود عمل میکرد و همواره در جلسات مذهبی حضور داشت. در سال ۱۳۳۷ ازدواج کرد که ثمره این ازدواج چهار فرزند (سه پسر و یک دختر) بود. کوچکترین فرزندش، حسین، در زمان شهادت پدر تنها ۱۰ ماه داشت.

مبارزات انقلابی؛ حضوری فعال در تمام صحنهها
با وجود آنکه شهید تیموری سواد نداشت، اما فردی آگاه و با بصیرت بود. او که به واقعیتهای کثیف رژیم پهلوی پی برده بود، با عشق به اسلام و پیروی از ولایت فقیه، در تمام صحنههای مبارزه حضوری فعال داشت. از جمله فعالیتهای انقلابی ایشان میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- شرکت مستمر در سخنرانیهای افشاگرانه شهید سید عبدالکریم هاشمینژاد.
- حضور در عملیات خلع سلاح کلانتری خیابان مصلی.
- مشارکت در تخریب جایگاه آمریکاییها.
- مقابله و سرکوب چماقداران طرفدار رژیم که از قوچان آورده شده بودند.
همسایگان که نگران یتیم شدن فرزندان خردسالش بودند، او را از شرکت در تظاهرات منع میکردند، اما او در پاسخ با آرامش میگفت: «هدف، شهید شدن است و چه سعادتی از این بالاتر».

شهادت در ۱۰ دی؛ “من شما را به خدا میسپارم”
شب آخر و وداع با خانواده
همسر شهید روایت میکند که شب قبل از شهادت، حال و هوای قربان متفاوت بود و گویی از سرنوشت خود آگاه بود:
شب قبل از شهادتش، مثل اینکه میدانست فردا چه اتفاقی خواهد افتاد. مرتب با ما صحبت میکرد و ما را دلداری میداد. من به او گفتم این حرفها را نزن، من و بچهها چه کنیم؟ او در جواب گفت: ناراحت نباشید، شهادت آرزوی من است. من شما و بچهها را به خدای بزرگ میسپارم و از خداوند میخواهم که فرزندانم در راه راست قدم بردارند.
شهادت در چهارراه شهدا و جستجوی غریبانه
صبح روز یکشنبه، ۱۰ دیماه ۱۳۵۷، شهید قربان تیموری راهی راهپیمایی عظیم مردمی در چهارراه شهدا (استانداری) شد. در جریان حمله وحشیانه مزدوران رژیم و به رگبار بستن مردم، او از خیل عظیم جمعیتی بود که مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به فیض شهادت نائل آمد.
همسرش میگوید: «سر کوچه منتظرش بودم. دیدم همسایهها برگشتند ولی از ایشان خبری نشد. چند نفر از همسایهها شبانه به بیمارستانها رفتند و به دنبالش گشتند تا اینکه جنازهاش را در سردخانه پیدا کردند. اما در ظاهر از من پنهان کردند و گفتند در بیمارستان بستری است. صبح روز بعد، وقتی دیدم تعدادی از دوستان با تابوت به سمت مشهد میروند، فهمیدم که شهید شده است».

میراث شهید؛ تحولی عظیم در روستای ناظرآباد
شهادت قربان تیموری، تأثیری شگرف بر اطرافیان، بهویژه اهالی روستای ناظرآباد گذاشت. این واقعه باعث ایجاد تحولی عظیم در آنان شد و عزم مردم را برای مقاومت در برابر رژیم ستمگر شاهنشاهی تا پیروزی کامل، جزمتر کرد. همسر شهید میگوید: «من همسر شهید افتخار دارم و فرزندانم را بزرگ کردهام. خداوند سایه رهبر عزیز را از سر ما کوتاه نکند».

